روزهایی که گذشت2
یکی از خاطرات قشنگ دیگه ای که برام از بیمارستان به یادگار مونده دوست شدن با بقیه مامان نی نی هاست.نی نی هایی که هر کدوم به خاطر یک مشکلی اونجا بستری بودند.البته بیشتر به خاطر زردی بستری بودند.مامان نسیم مامانه یه نی نی بود که الان بعد از گذشت هشت ماه اسم شو به یاد نمی یارم. تختش کنار تخت شما بود. یکی دیگه هم امیرحسین بود که بخاطر خون ریزی معده بستری شده بود.اسم نی نی امیر عباس بود.اونجا بود که به مفهوم عمیق مادر رسیدم.مامان هیچ کدوم نی نی ها به خاطر زایمان زیاد حالشون خوب نبود. ولی مثل یک قهرمان بالا سر کوچولوهاشون وایساده بودن، و گاهی برای یک استراحت چند دقیقه ای می رفتند ونی نی شونو به تخت کناری وهمراهش می سپردند. آخه عزیزم تو بخش...